با سلام مجدد

مشکل غمی است عشق که گفتن نمی توان
وین مشکل دگر که نهفتن نمی توان

ما که باشیم که ما را دهد آغوش تو دست؟
با خیال تو مگر دست در آغوش کنیم.

اینکه از بی سخنی کشت مرا چیزی نیست
زنده ام کرد به یک حرف قیامت اینست.

شوق رفتن را به رود کوچکی میسپارم و چون سنگ می مانم
تا ......

سال نو مبارک


 

*هر بار که چیزی را رد می کنید برای رسیدن به حالت تعادل باید همان مقدار آن چیز را قبول کنید.

 

*هم صدا با دل من همه فاخته ها می خوانند

خانه ات آبادان سینه ات نور افشان

 و خرامیدن نوروز مبارک بادت

 

*مرگ

یعنی ترک جمع دوستان کردن

ترک عشق و ترک آشیان کردن

وز همه زیبایی خوبی که دنیاراست چشم پوشیدن

دور از لذات هستی در مغاکی تیره خفتن

صبحگاهان را بشام قیرگون همرنگ دیدن یا ندیدن

خاک در چشم هوسها آرزوها مهرورزیها نشاندن

رشته پیوستگی هارا ز هم عهدان گسستن

آری آری مرگ وحشت زاست – زندگی زیباست

لیک مرگ ما پایان رنج ماست

            مرگ مرغان قفس آسودن از غمهاست.

هر زمان گویم که فردا ترک دنیا می کنم
چون که فردا می رسد ا مروز و فردا می کنم

*اگر از کوه کندن وصل شیرین می شدی حاصل
من از مژگان چشمم کار صد فرهاد می کردم
*من از فراق تو هر شب به ماه می نگرم
گمان برند خلایق که عاشق قمرم