گفتم:ای نا آشنا با من نگاهت آشناست     پس تو دیگر کیستی؟
  گفت:بیگانه ای نا آشنا با خویشتن


اونایی که از خیمه شب بازی خوششون نمیاد دستاشون بالا!

چه خوش باغی است باغ زندگانی
 گر ایمن بودی از باد خزانی
چه خرم کاخ شد کاخ زمانه
 گرش بودی اساس جاودانه
از آن سرد آمد این کاخ دلاویز
که چون جا گرم کردی گویدت خیز
چو هست این دیر خاکی سست بنیاد 
به باده ش داد باید زود بر باد
ز فردا و  ز دی کس را نشان نیست
که رفت آن از میان وین در میان نیست
یک امروز است ما را نقد ایام
بر او هم اعتمادی نیست تا شام
بیا تا یک دهن پر خنده داریم
به می جان و جهان را زنده داریم
به ترک خواب می باید شبی گفت
که زیر خاک می باید بسی خفت

هیچ وقت دیر نیست
از همه کسانی که حق دارند تشکر

به کاهی
مرا ببوس

همیشه می گفت چه آسان می شود از یادها رفت
و من در میان جمع تنها
زندگی غم انگیز و خنده زا ...

حق حبیب خدا

قبول کردن عقاید جدید چیز سختی نیست
دور انداختن عقاید کهنه سخت است