با یادت می خوانم

من شمعم   شمع مرادم                  خاموشی   رفته ز یادم

همه شب خود را می سوزم            که شب یاران افروزم

می سوزم   تا به سحرگه                ازرازم   کس نشد آگه

خوش و بی پروا می سوزم            

که ز سر تا پا می سوزم

نه وفاداری    نه وفا خواهی           که بسوزمن ببرد راهی   

دلم  ز  غم  می  سوزد                  ز  بس  وفا   آموزد

همه خود بینی  همه خود خواهی      نشود پیدا    دل آگاهی  

اگر    غمم    بگذارد                     خدا به من رحم آرد

منم یکی پروانه    که با دل دیوانه     اسیرعشق خویشم

تو حال من کی دانی     که یک زمان رحم آری      بر این همه تشویشم

اگردر آتش می سوزم تنها   

خوشم که بزمی افروزم شبها   دراین دنیا     دراین دنیا

همه شب دل مجنون من   زترانه مجنون من   گرید تنها

شیفته فراق
بر زمین کوبید سم اما سوارش برنخاست
شیهه زد اما امیر کارزارش برنخاست
شعله ور شد در جنون خشم و بهت خود ولی
راکبش آن مهربان آن غمگسارش برنخاست
پیکرش شد جنگلی از شاخسار نیزه آه !
جز گل زخم دمادم از بهارش بر نخاست
لحظه ای آسود در خواب چمن زار بهشت
کرکس درد از تن گلگون خارش برنخاست
مثل یک ابر سفید اما سترون در افق
هیچ جز آهی ز جان درد بارش برنخاست
جوی رگهایش تهی چون گشت زیر پای مرد
زانوان خم کرد و دیگر  از کنارش بر نخاست

به نام حضرت هو

خیلی سخته همه رو به یه اندازه دوست داشته باشیم
من انگارهیچوقت تنها نیستم.
خیلی دوست دارم سایت و وبلاگت رو لینک خودم بزارم اما انگارفعلا با من قهری
دلم برات تنگ شده برای برای نگاهت برای چشمات برای حرفات برای لبخندت و برای خونه ات
خلاصه دلم برات لک زده
نمی دانم از کجا شروع کنم اما مثل اینکه شروع کردم خودمم هواسم نیست
دوست دارم دفعه بعد که برات
mail زدم بنویسم .blogsky.com اونوقت منظورمو از میل اول متوجه می شی.
تو به من خیلی چیزا یاد دادی خیلی چیزا از کتابت یاد گرفتم راستی دنبالت اومدم نمایشگاه کتاب اما از غرفه شما خبری نبود خیلی حالم گرفته شد
بیوگرافیت رو از رو اینتر نت پیدا کردم ترجمه اش کردم اما نه اونطور که بپسندی (خانم مترجم)
روز به روز که می گذره می فهمم که چقدر اشتباه کردم(البته می دونی که دست خودم نیست)اما حالا فکر می کنم باید این اتفاقات می افتاد .
اما اینو بدون که آشنایی با تو واقعا برام نقطه عطف بوده از وقتی باهات آشنا شدم خیلی از مشکلاتم کم کم داره حل میشه واقعا من خیلی مدیون تو هستم چون الان دارم کلاس مکالمه زبان می رم کارم انجام میدم اعصابم راحتتره روانشناسی عمومی هم می خونم .خیلی وقته از اون دارویی که پارسال دادم بهت برات کنار گذاشتم خدا کنه هر چه زودتر وقت آزاد داشته باشی بتونم بیام پیشت خلاصه کلام اینکه : دوستت دارم هر روز بیشتر از دیروز

 

شکی در این سخن نبود که دم غنیمت است اما نه هر دمی دم آدم غنیمت است
گر بوسه به جان دهدت مغتنم شمار که آب حیات اگر چه کم بود غنیمت است
بیهوده ز بگذشته وآینده دم مزن در یاب حال را که همین دم غنیمت است
آزاد چون
غمی رسد از دوست پاس دار شادی دگر مجوی که همین دم _غم_غنیمت است

*برای کسی که متوجه نیست- نوشته بود-

ناگهان آلوده می شوی به امراض غیر قابل درمان .
مرض دروغ گفتن از سر بازی یا تنوع مزاج
آن هم به کسانیکه ممکن است روزی محرم راز تو باشند.
مرض خود بیگانگی از سر بی ثباتی یا تمرین نقشی احمقانه
آن هم پیش کسانی که ممکن است تو را با نقشهایت باور کرده اند .
مرض انزوا طلبی از سر جلب یا تنشهای روحی خاص دورانی گذرا
آن هم از کسانی که ممکن است بودن تو را محک می زنند.
مرض رویابافی از سر بی خردی یا عادت لحظات کسالت بار
آن هم از کسانی که ممکن است با چشم حقیقت به تو بنگرند.
مرض عشق ورزیدن از سر بزدلی یا رقت احساسات همیشگی دل
آن هم به کسانی که ممکن است هرگز عشق را نفهمیده باشند.
ناگهان آلوده می شوی
و بعد گویی هیچ راه درمانی نیست
و برای رهایی از این مرض
به دامان مرض دیگری پناه می بری
مرض توجیه از سر اجبار یا وابستگی پوچ و کودکانه
آن هم برای کسانی که....
نه!....اینبار فقط برای خودت!

*دلم را گرم کن با نگاهی گاه گاهی

 

*درد سینه سوز نمی فهمیدم یعنی چی اما حالا خوب می فهمم

*گفت تو باغی؟

ـ آره (اما نگفتم گم شدم)

*سخته اما

در مورد دیگران بیشتر از خودمان آگاه تریم

 

*با اینکه دو نفر راحت به نتیجه می رسن اما
من بازنده بازی بزرگم

شعر تکراری

*نیاز عاشقان معشوق را بر ناز می دارد

تو سر تا پا وفا بودی تو را من بی وفا کردم

*فقط همین

در نهایت عقلها دیوانگیست

*امروز هم ـ نه مثل همیشه ـ به فکر خودم شک می کنم

*غم دل نگفته بهتر........

*گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست

همچنانش در میان جان شیرین منزل است

*در دبستان ازل روز نخست از استاد

به جز از حرف غم عشق نیاموختمی

*دنیا تئاتر عشق است
و زندگی رمان بزرگی است که ارزش نوشتن ندارد

 

*اگر دیگران را مسبب بد بختیهای خود بدانیم بی گمان باید خوشبختیهای خود را به آنها نسبت دهیم.

*یه جایی نوشته بود

هر کسی را بدان گونه که هست احساس نمی کنند
بدان گونه که احساسش میکنند هست.

* آنقدر فکر کنم که درست فکر کنم

*دلم تنگه

م عشق آمد و غمهای دگر پاک ببرد

سوزنی باید که از پای در آرد خاری

 

*در کار دل حیران منم

هر لحظه در طوفان منم

لیلای بی سامان تویی

مجنون سرگردان منم

ای نازنینم شاید تو را دیگر نبینم

اکنون که از هستی آهی ندارم

جز دوری از چشمت راهی ندارم

هر کس تو را بیند افتد به راهت

دارد هزار افسون برق نگاهت

چشمان تو هر لحظه رنگی تازه دارد

........................

*خراب
آباد
خراب آباد
خرابات

بی معنا برای ...

*کجا هستم  کجا را نگاه می کنم

*عقل و همت را نمی دانم کدامین بهتر است

آنقدر دانم که همت هر چه کرد از پیش برد

*نردیست جهان که بردنش باختن است

آسایش آن به قدر کم ساختن است

دنیا به مثال کعبتین است چرا

برداشتنش برای انداختن است

*زیرکی بفروش و حیرانی بخر

زیرکی ظنست و حیرانی نظر

*تراشیدم پرستیدم شکستم

خام بدم پخته شدم ...

 

*انتظار را وداع خواهم گفت
و با همه نیستی ام
                  خواهم زیست.

فکر کنم

*مث خدا ازم راضی نمیشی

*می خوام دیگه خجالتی نباشم

*هر که با من زیست با من نیست

او که بی من بود و در من بود با من زیست.

*ما را چو کردی امتحان ناچار گردی مهربان
رحم آخر ای آرم جان بر این دل زارم کنی

*مرنجان و مرنج

*حرفهایی هست برای گفتن

حرفهایی هست برای نگفتن

*حرفهایی هست که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آ ورد

*در گیری با خود مرا از پرداختن به زندگی باز می دارد
*خود ستایی یا احساس رضایت؟
*تکامل رویایی دست نیافتنی است
*من آرام آرام به کسی که می خواهم باشم می رسم
*هنگامی که افسرده ام خود رامحاکمه نمی کنم
*هر کس می خواهد کسی باشد هیچ کس نمی خواهد رشد کند
*زمانی که درد دارم احساس می کنم هنوز زنده ام
*خداوند ممکن است روشهای متفاوتی داشته باشد
*رنج پذیرفتن اشتباهات رهایی از بارگناه است
*بد بد است حتی اگر بهترین باشد!
*من آمادگی کامل دارم که...
*مزاحمت های کوچک گاهی موجب محدودیت و از بین رفتن تمرکز می شود
 *و کینه باعث بیماری در افرادی می شود که روحیه خشونت جویی ندارند رنجش به خشونت می انجامد

*خوب به اندازه کافی خوب است
*خداوند می بخشد من نیز باید از او تبعیت کنم
*گناه ممکن است که غرور جریحه دار شده باشد
*رای گناهکار بودن ابدی نیست
*دوست داشتن یعنی دل کندن!
*تنهایی قابل در مان است
من قادر به تغییر گذشته نیستم
*او بزرگ است و من کوچک هستم
*زخم های کهنه را دستکاری نکن
*با احساسات خود کنار بیا
*زندگی کن و بگذار زندگی کنند.

*خسته ام از تکرار از امید بستن از رویای یکی شدن

*هر کس به قدر فهمش...

*مستان خرابات ز خود بی خبرند
جمعند و ز بوی گل پرا کنده ترند
با زاهد خود پرست گو با ما منشین
مستان دگر و خود پرستان دگرند

 

*ستاره های ثابت را پیدا کن و به سمت آنها برو
*بلوغ دانستن آنست که چه وقت برای کمک گرفتن اقدام کنیم
*بپذیر انتظار نداشته باش
*پیروزی می تواند یک توقف باشد
*من می دانم که می خواهم و می دانم که می توانم
*خوشحالی از درون سر چشمه می گیرد
*سهم خود را انجام بده
*یک دوست باش

 

*هزار گونه ادب جان ز عشق آموزد

که آن ادب نتوان یافت به مکتبها

*عجله دارم اما به کارام نمی رسم

*انسانهادر حال شدن هستند

ریشه در کجا دارد این دلی که من دارم !

هستم و نمی دانم درکجا وطن دارم

در جنون دل خامم تلخ و بی سر انجامم

با خیال خود هر شب جنگ تن به تن دارم

آتشین خیالان را وحشتی ز مردن نیست

در فنا شدن من هم تیغ خود شکن دارم

.....

*دوست دارم تو بنویسی!

آره خودت

*صدایت می زنم

اما.....

چه حرف تلخ و غمگینی

 نگاهت می کنم

دلم می خواست از ژرفای دل فریاد برآرم

ـ مرو دیگر

ولی بغض راه گلویم را بست

چه بدرود غم انگیزی!

*پیشرفتم کنده به کمک نیاز دارم

*هرکه از او گشت همه چیز از او گشت

هرکه از او گشت همه چیز از او گشت.

*نفس در سینه پنهان و مرا گفتار می سوزد
به گفتن در نمی آید دلم بسیار می سوزد
سرود عاصی دردم که در گفتن نمی گنجم
...

 

*تمام بی عدالتی ها را نمی توان جبران کرد
و دعا کردن معنایی عمیقتر از سوت زدن در تاریکی دارد.

*باز هم نمی دانم چه باید بگویم

 

*استخون من خشت کاخ خوشبختی

 

*سکوت بلندترین فریاد من است.

*هیچ کس بی دامن تر نیست

اما دیگران باز می پوشند و ما بر آفتاب افکنده ایم.

*نسبت تحلیل و فراموشی.

تنهام و روی خط قرمز

*والد بالغ کودک

کدام؟

*دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم

گر چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم.

*آب زندگی بی مزه

* اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست

وفا آنست که نامت را همیشه بر زبان دارم

و

در نهایت عقل ها دیوانگیست

چون به دقت بنگری هر دو یکیست.

* می خواستم زیاد فکر کنم کم حرف بزنم و کمتر بنویسم

دل برای سیاه می سوزد

منم در جاده زندگی به دنبال چیزهایی بودم چیزهای دیگر یافتم

به خودم می گم آنکه با خودش تنهاست هنوز کامل نشده

همانطور که شب بعد از روز فرا می رسد افکار ناراحت کننده هم همیشه

بعد از یک فکر آرام مطابق قانون طبیعت یکی بعد از دیگری جانشین هم می

شوند. 

*بعضیها از فکر کردن بیش از هر چیز دیگری رنج می برند.

فراموش کردم بگم حق با شماست

*از خاطر عزیزان گردون سترد مارا

هر کس به یاد ما بود از یاد برد ما را

خوبان گنه نکردند گر یاد ما نکردند

چون شعر بد به خاطر نتوان سپرد ما را

*شور شیرین و شکر خنده دلداری نیست

ور نه من در هنر استاد تر از فرهادم

*همون حرفای قدیمی

 

*بر خاک نشینان در پیر سلام

یه هندوانه دو تا دست خریده بود با یه علیقلی

 

*علیقلی از زندگی بیزار بود

 

*من
اشتباه
درست
جالب
سرد
و
بی مزه
خرابی چونکه از حد بگذرد آباد می گردد

 

*آره

*نوشته بود شرم مسموم

رویای یکی شدن

 

 

*کی توان داشت به بهبودی بیمار امید
اندر آنجا که طبیب از همه بیمارتر است

 

*لابیرنت .

*جوانمرد است درد عشق

 پیدا می کند...

*نوشته بود

گر دهد چرخ به من مهلتی ای درد کشان

* صدکار نیک تو را فراموش کنند 

ولی یک کار بدت هرگز

 

*والعصر

 

کسی دیگر نمی پرسد ...

 

جوانمرد است درد عشق

 پیدا می کند...

*بستان و بده حرف حسابی دو کلامست.

*دارم پیر می شم اما هنوز بچه ام

*امشب ز غمت میان خون خواهم خفت

وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست

تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت

*خواب خدا

*زندگی چیست

مانند یک آبشار یا یک طوفان

پر از نا اطمینانی و آشوب است

عصر اضطراب  عصر قمار- خطرناک-

زندگی خطرناک

زنده باد حماقت




به نام خدا

انشا کار دل است نمره ندارد.