اندکی صبر سحر نزدیک است

خارج از حوصله بحث

من هیچی از خودم ندارم

 

گو باغبان بر روی ما بندد در گلزار را
ما را نگاهی بس بود از رخنه دیوارها

مسئولیت خسته کننده

امشب دو جمله تکراری از ذهنم گذشت
و من حق ندارم متاسف باشم
...

باعرض پوزش

به دلیل فیلترینگ از این پس در http://www.yaro.persianblog.com می نویسم
چنانچه در باز کردن آن با مشکل مواجه شدید به shabgard_n4@yahoo.com
میل بزنید متشکرم